نتایج جستجو برای عبارت :

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

متن آهنگ مرا ببخش ترکاش
 
 (مرا ببخش مرا ببخش اسیر تقدیرم مرا ببخش مرا ببخش که بی تو میمیرم)2
سکوت بیقرار من غرور و گریه های تو  و اشک های ساده ای که میچکد برای تو
(زمان بده به زیر سایه دلت کمی مرا امان بده)2
مرا ببخش مرا ببخش اسیر تقدیرم مرا ببخش مرا ببخش که بی تو میمیرم
هوای رفتن تو را نمی شود نفس نکشید چگونه سرنوشت ما به دورمون قفس کشید
حضور تو سراب شد وجود من شراب شد هوای دل خراب شد (نرو ز خاطرات من)2
مرا ببخش مرا ببخش اسیر تقدیرم مرا ببخش مرا ببخ
اوه، بر من ببخش لب های کثیفم را، کلمات تلخ و زشتم را، خاطراتِ سیاهم را. بر من ببخش ک نبودم آدمِ توی خیال پردازی های ـت، اگر دهانم بو می داد، نگاهم اذیتت می کرد و کوه متحرکِ معذب بودم. بر من ببخش موهای خلوت شده ام را، لباس کهنه شده، چشم های غبار نشسته ام را. ببخش ک تجسمِ صحنه ی زیبای توی خاطرت نبوده ام، صدایم طنینِ دیالوگِ شاهکاری را نداشت و اگر کلمات اشتباهی را انتخاب می کردم. ببخش، ک توی دنیای نفرت انگیزت، آن جزیره نجاتی بودم ک نا امیدت کرد. ک آن
مرا ببخش... که بیزارم از خانه‌ای که تو در آن نیستی!از پنجره‌هایی که بسته اندو تو در آن پیدا نیستی!و دلخوش نمی‌کند مراعطر هیچ یاسی
 مرا ببخش...که هزار تکه‌ام،و هیچ اتفاقی بیدار نمی‌کندنیمه‌ی در خود فرو رفته‌ام را و هیچ دکتری با قرص‌های لعنتی اش،کاری از دستشان بر نمی‌آید...
 مرا ببخش...که با موسیقی لبخندتنمی‌رقصمو تنهاتکیه می‌دهم،به درخت خیالاتم و فکر می‌کنم به تمام روزهایی که «فانوس» سهم ما از روشنی بود...
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق اتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود 
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم،مگو،مگو که چرا رفت ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت،چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما 
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشتما را شکار کرد و بیفکند و برنداشتما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن اواو خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشتما را به چشم کرد که تا صید او شدیمزان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشتگفتا جفا نجویم زین خود گذر نکردگفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشتوصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکردزخمش به دل رسید که سینه سپر نداشتگفتند خرم است شبستان وصل اورفتم که بار خواهم دیدم که در نداشتگفتم که بر پرم سوی بام سرای اوچه سود مرغ همت من بال و پر نداشتخا
یاحق...
خداوندا!
ما را ببخش که در بزنگاه های این روزگار، درست بر سر دوراهی ها، راه را گم می کنیم و نمی دانیم مسیر درست کدام طرفی است!
ببخش که به اندازه کافی بصیر نیستیم که بدانیم چه کاری بهتر است!
ببخش که آن قدر به کارها و اعتقاداتمان، باور نداریم که تمام قد بایستیم و از آن ها دفاع کنیم!
ببخش که روزی هزاربار به خودمان و بودنمان، شک می کنیم!
ببخش که...
اوه، بر من ببخش لب های کثیفم را، کلمات تلخ و زشتم را، خاطراتِ سیاهم را. بر من ببخش ک نبودم آدمِ توی خیال پردازی های ـت، اگر دهانم بو می داد، نگاهم اذیتت می کرد و کوه متحرکِ معذب بودم. بر من ببخش موهای خلوت شده ام را، لباس کهنه شده، چشم های غبار نشسته ام را. ببخش ک تجسمِ صحنه ی زیبای توی خاطرت نبوده ام، صدایم طنینِ دیالوگِ شاهکاری را نداشته است و اگر کلمات اشتباهی را انتخاب می کرده ام. ببخش، ک توی دنیای نفرت انگیزت، آن جزیره نجاتی بودم ک نا امیدت
سلام 
خواستم برات نامه بنویسم 
ولی برخلاف نامه هایی که قبلا برات فرستادم اینبار قضیه فرق داره 
اومدم ازت عذرخواهی کنم و خواهش کنم من رو ببخشی ...ببخش که به حرف هات گوش نکردم و راه خودمو رفتم ... ببخش که بهت توجه نکردم ... ببخش که ناشکری ها کردم ...ببخش که نعمت هامو ندیدم ...ببخش و باور کن ما جز تو کسی رو نداریم 
شاید فکر کنی آدمهای زیادی دور و بر منن ولی نیستن ... من بهت احتیاج دارم 
اومدم شکر کنم نعمت هایی که دادی رو ... بخاطر هر چیزی که هست تو زندگیم و
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهیدلم پر از گلایه ها تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ای مکن . . .
 
 
 
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
 آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
 
 
اگه راهم این روزا از تو یکم دوره ببخش / توی زندگی آدم یه وقتا مجبوره ببخش . . .
 
 
معذرت می خوام عزیزم...
زیادی روی کردم اول صبحی ناراحتت کرد
به تازگی آهنگ جدید سیاوش قمیشی به نام ببخش منتشر شده است که شما در ادامه می توانید این آهنگ را با کیفیت 128 و 320 دانلود کنید.
 
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 320
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 128
 
منو ببخش که حرمت اون همه خاطره شکستمنو ببخش که قایق یه زندگی به گل نشستمنو ببخش که بودی و این همه سال ندیدمتتنهایی گریه کردی و حتی یه بار نشنیدمتزیبا ترین خاطره پاییز پشت پنجرهخواستم بدونی این روزا حال من از تو بترهصداقت ترانمه بغضی که
این روزها همش حرف کرونا است، همه میترسن، همه وحشت دارن. همه از مرگ میترسن من از جهان بدون تو.
اگه مُردم، منو ببخش که تو رو تنها گذاشتم. منو ببخش که تو رو به باد سپردم. میخوام اینو بدونی، حتی در این لحظه هم دلم پر میزنه واسه اینکه یه بار دیگه ببینمت...
زندگی بی تو چه بی معنی بودمثل شاهی که به سر تاج نداشتروبه رویت من و من کرد و نگفتدر دلش گفت و زبان واج نداشتچشمت آن گوهر بی همتا بودکس ولی جرات تاراج نداشتخنده بعد از تو نیامد به لبمبرگ سبزی تن خود کاج نداشتخواست تا جنگ کند با تقدیرفیل درمانده ولی عاج نداشتغم هجران سحری کشت مراصبح دولت شب محتاج نداشت ...#الهام_ملک_محمدی
زندگی بی تو چه بی معنی بود مثل شاهی که به سر تاج نداشت روبه رویت من و من کرد و نگفت در دلش گفت و زبان واج نداشت چشمت آن گوهر بی همتا بود کس ولی جرات تاراج نداشت خنده بعد از تو نیامد به لبم برگ سبزی تن خود کاج نداشت خواست تا جنگ کند با تقدیر فیل درمانده ولی عاج نداشت غم هجران سحری کشت مرا صبح دولت شب محتاج نداشت ... #الهام_ملک_محمدی
مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه
انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه
من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت
گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرداینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
من چند
حراج
مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه
انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه
من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت
گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرداینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
خدایا به خاطر اینکه قدر حسین رو ندونستم و اون قدر راحت و الکی از دستش دادم منو ببخش 
بخاطر حماقتهام در رفتارم باهاش منو ببخش
هرچی فکر می کنم خیلی خر بودم و بودم و بودم و 
هستم 
حسین که از دست رفت خدا 
و فقط ته دل من می دونه که چقدر جاش خالیه و چقدر غصه ی نبودشو می خورم 
شاید برادراش مادرش و یا پدرش از چهره ی من چیزی نبینن و شاید حتی شادی و خنده ببینن 
اما فقط دلم و تو می دونین جاش چقدر خالیه 
می دونم که دیگه عروسم نمی کنی چون باز شدن پیشونی به مشکل
سلام
 
خیلی وقته نیومدم  اینجا وقتی که از همه جا خسته شدم  اتفاقات خوب اومد مهمون آقا شدم کلی باهم حرف زدیم
اگه نداشتمت چیکار میکردم  فدای آن همه مهربانی ات رفیق دوران کودکی ام تا به حال .
 
این روز ها دلم کربلاست احوالم مال خودم نیست فقط  بوی حرم  احوالم را خوش میکنه ارباب ببخش به سه ساله شبه مادرم ببخش 
ببخش اگه مثه قدیم نوکری نمیکنم ببخش اگه لاف گدایی میزنم      حسین جان فدات بشم 
 
حسین منو یادت میاد همون گدای خونتم     حسین دیوونه همون ن
بی من چگونه رفت؟ مگر دوستم نداشت؟ 
آخر چه خواستم که دگر دوستم نداشت؟
آن اشک‌های شوق در آغازِ هر سلام 
آن خنده‌ها چه بود؟ اگر دوستم نداشت
آه ای دل صبورِ کماکان در انتظار! 
آه ای نگاه مانده به در! دوستم نداشت
کار رقیب بود که نامهربان من 
از روز دیدنش به نظر دوستم نداشت
من تا سحر به گریه و او تا سحر به خواب 
دردا که قدر خواب سحر دوستم نداشت... .
‌سجاد_سامانی
 از روزهای رفته و نیامده چه می‌خواهی؟ 
فقط می‌خواهم خوش‌حال باشم و بدانی یا نه، خوش‌حالی من بسته‌ست به نگاه تو. می‌خواهم بدانی، در هر لحظه‌ای که گذشته تمام جان و توانم را گذاشته‌ام که تو از آن‌چه می‌کنم راضی باشی. باور کن که هرلحظه از زندگی‌ام تا به حالا بهترینی بوده‌ام که در توان داشته‌ام. باور کن که هیچ‌وقت تو را فراموش نکرده‌ام. زندگی کرده‌ام که تو در لحظه‌هایم جاری باشی. مرا ببخش که کافی نبوده‌ام. مرا ببخش که خوب نبوده‌ام. مرا
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!چگونه خورد بر زمین که وقت پا شدن فقطبه خاک پنجه می کشید و در بدن توان نداشتمگر چگونه ضربه خورده بود؟! بعدِ چند ماهشبی خلاصی از هجوم درد استخوان نداشتکسی که نان سفره ها نتیجه ی دعاش بوددگر به بازویش توان پختِ قرص نان نداشتچرا به جست و جوی گوشواره اش نشسته بود؟!عزیز مصطفی دو چشم تار، بی گمان ندا
اونشب که داشتم داد بیداد میکردم که بشینیم ببینیم چی پیش میاد  و کوفت و زمان بدیم و مرگ و یهو بعد تموم جیغ جیغام گفتی ببخش. یهو عقب کشیدم. یهو پا پاهام شل شد. که من این همه داد بیداد کردم با تصور اینکه اونور تو حالت خیلی بد نیست، و غیر اون غد شدی. فکر نمیکردم حالت خیلی بده. همینکه گفتی ببخش گفتم چی میگی دیوونه؟ گفتی تقصیر قبول کردم و پاهام شل شد که این بچه حالش بده. چیکار کردم باهاش؟ همون لحظه که بعد تموم داد بیدادام گفتی ببخش، دلم خواست تا همیشه د
شب جای دلتنگیهای ساده ولی زیاد من را ندارد نمیدانم یا دلتنگیهایم مثل من بزرگ شده یا شب گنجایش ندارط سخته اینجور زندگی کردن خدایا مرا به دعاهای کمیل پنح شنبه های مسجد دانشگاه ببخش یااصلابه خاطر روضه های جان سوز آذری ببخش یا اصلا به خاطر این جمله اگر خسته جانی بگو "یا حسین"....دلتنگم برای این زندگی ساده 
 
پ ن:اینو چن وقت پیش نوشته بودم شاید اون موقع دلم بارانی بوده
دنیا اگر تو را نداشتچگونه می شد خندید؟آفتاب کسل طلوع می‌کرد!پرنده در قفس می‌مردو جنگل همیشه در مه جا می‌ماند
 دنیا اگر تو را نداشتگلی نبودچشمه ای نمی‌جوشیدو آواز قناری‌ها راهیچکس جدی نمی‌گرفت.
 دنیا اگر تو را نداشتعطر‌ها بو نداشتند!گلفروش‌ها پژمرده می‌شدندو خاک، کتاب‌ها را می‌خورد!
 دنیا اگر تو را نداشت"فاصله" غمگین نبودهیچ‌کس دلتنگ نمی‌شدو سخت می‌شد، دلِ منسرد می‌شد، دست‌هایمو بوسه و آغوشفراموشم!
 دنیا اگر تو را نداشت...دنیا ج
رمان به رنگ پاییز
دانلود رمان به رنگ پاییز اثر نگین عظیمی فشی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درون زندگی هر آدمی رخدادی شکل میگیرد که پذیرشش خیلی دشوار است، زندگی رسم گردون و بگرده و دختر ماجرای ما به رسم قدیمی سرنوشت و روزگار میگردد ، دخترک داستان به رنگ پاییز ما باید خیلی سختی ها را تحمل کند تا پیروز شود …
خلاصه رمان به رنگ پاییز
من را ببخش تابستان ... به این گرمای دلچسبت دل ندادمو به سرعت از روز های داغت گ
شب جای دلتنگیهای ساده ولی زیاد من را ندارد نمیدانم یا دلتنگیهایم مثل من بزرگ شده یا شب گنجایش ندارد سخته اینجور زندگی کردن خدایا مرا به دعاهای کمیل پنج شنبه های مسجد دانشگاه ببخش یااصلابه خاطر روضه های جان سوز آذری ببخش یا اصلا به خاطر این جمله اگر خسته جانی بگو "یا حسین"....دلتنگم برای این زندگی ساده 
 
پ ن:اینو چن وقت پیش نوشته بودم شاید اون موقع دلم بارانی بوده
هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم و این ابدا دلیلی مثل اینکه آدم ها قدرنشناس، دو رو، بی معرفت، عوضی یا باقی چیزهای بد هستن و وای ننه من خیلی غریبم، نداشت. حتی به اینکه یه عقاب همیشه تنهاست ولی لاشخورها همیشه با همن هم مربوط نمیشد. من هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم فقط چون تنهایی از توهم تنها نبودن خوشایندتر بود.
Artist: Momoland | Music Name: Hug me | Genre: Pop | Released: 2018 | Album: Tempted OST | Momoland – Hug me (Music Video)

هنرمند: مومولند | نام موزیک: مرا ببخش | سبک: پاپ | تاریخ انتشار: 2018 | ملیت: کره جنوبی
دانلود موزیک ویدیو کره ای گروه (مومولند) Momoland با نام (مرا ببخش) Hug me
ادامه مطلب
رمان به رنگ پاییز
دانلود رمان به رنگ پاییز اثر نگین عظیمی فشی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درون زندگی هر آدمی رخدادی شکل میگیرد که پذیرشش خیلی دشوار است، زندگی رسم گردون و بگرده و دختر ماجرای ما به رسم قدیمی سرنوشت و روزگار میگردد ، دخترک داستان به رنگ پاییز ما باید خیلی سختی ها را تحمل کند تا پیروز شود …
خلاصه رمان به رنگ پاییز
من را ببخش تابستان ... به این گرمای دلچسبت دل ندادمو به سرعت از روز های داغت گ
دانلود آهنگ مهدی k4 و احمد سلو به نام منو ببخش
Download Music From Mehdi K4 & Ahmad Solo - Mano Bebakhsh

دانلود آهنگ مهدی k4 و احمد سلو به نام منو ببخش
دانلود آهنگ مهدی k4 و احمد سلو به نام منو ببخش با کیفیت 128
برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید...
ادامه مطلب
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ فاطمیه دوم ۹۸
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!چگونه خورد بر زمین که وقت پا شدن فقطبه خاک پنجه می کشید و در بدن توان نداشتمگر چگونه ضربه خورده بود؟! بعدِ چند ماهشبی خلاصی از هجوم درد استخوان نداشتکسی که نان سفره ها نتیجه ی دعاش بوددگر به بازویش توان پختِ قرص نان نداشتچرا به جست و جوی
 
امروز پشت دستمو داغ میکنم که هیچ بسته پستی رو غیر پست مرکزی به هیچ جا نفرستم !!
به هیچ جایی غیر از پست !!
نمیدونستم تیپاکس های مناطق دیگه بد مسیرن ! بخدا نمیدونستم 
نمیدونستم دوستام رو اینجوری به جای اینکه خوشحال کنم ناراحت میکنم
الان بغضم بعد از یکربع ترکید ':(((
خدایا منو ببخش !!
خدایا توبه میکنم بخدا توبه میکنم !!
خدایا من نمیدونستم باعث ناراحتی دوستام میشم':(((
خدایا غلط کردم اصلا ! غلط به معنای واقعی کلمه!
خدایا منو ببخش ':(((
خدایا به خداوندیت ق
دیدم چقدر ازم متنفری،
تنفر نه از روی اینکه دیگه نخوای منو ببینی،
تنفر واسه اینکه چرا بهت دروغ گفتم،
منو ببخش؛ منو ببخش اگه بهت دروغ گفتم، یقینا من لیاقت دوست داشتن تو رو ندارم و خودمم بهتر از هرکس دیگه ای میدونم.
با احساس شرمندگی از خواب بیدار شدم؛تو اینو نمیدونی ولی یقینا اگر روزی بفهمی من دیگه هرگز حتی نمیتونم اسمتو به زبون بیارم.
باید محو بشم از زمینی که قراره یک عمر شرمنده ی تو باشم.
منو ببخش ولی قول میدم دروغم به واقعیت تبدیل شه.
بهت قول م
دیگه حیا رو گذاشتم کنار.
مستقیم و غیر مستقیم اشاره می کنم که میخوام زن بگیرم.
دیگه داره دیر میشه. 
شاید این ها به خودشون بیان.
عزیز میگه بگرد از اون گوشیت یکیو پیدا کن.
چه جوری میشه از این تو کسی رو پیدا کرد؟!
___________________________________________
آره.
مادربزرگ نمیدونه ولی خدا که میدونه.
اقرار می کنم که این راه رو رفتم.
آخرش هرچی باشه به یک ازدواج خوب ومنطقی منجر نمی شه.
وچیزی به جز دل شکستن تهش نیست.
خدایا منو ببخش...
خدایا فکر کنم عید دوسال پیش بود ،توبه کردم که دیگه این کار رو نکنم ، با ائمه عهد بستم، خصوصا حضرت زهرا و امام حسن...
خب امشب دوباره مرتکب شدم ،ببخش خدا ،واقعا یه لحظه اصلا ،هیچ ،هیچ، هیچ نفهمیدم چی شد، به قرآن که پشیمونم...
خیلی عوضیه که با اینکه توبه کرده بودم میرفتم میدیدم ...! این‌چشمهای لعنتی ناپاک من!
خدایا امسال ۹۸ یه سال جذابه برام ،اینم میزارم روش ...قول قول قول !
به برکت حنانه ی حسین،یا حضرت رقیه کمکم کن...میدونم که خیلی کریمی، کمک کن...
به و
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
{حکایات و تشرّفات - شماره 39}
 
مردِ ارزنی
 
سید مرتضی نجفی نقل کرده: روزی با گروهی در مسجد کوفه بودیم و یکی از علمای معروف در میان ما بود. وقت نماز شد. در وسط مسجد کوفه، اندک آبى از قناتی وجود داشت و راه رسیدن به آن بسیار تنگ بود و گنجایش بیش از یک نفر را نداشت.
به آن جا رفتم که وضو بگیرم. دیدم شخص جلیلى با لباس اعراب بر لب آب نشسته و در نهایت طمأنینه و وقار وضو میگیرد. اندکی صبر کردم. چون صدای اقامه‌ی نماز بلند شد، گفتم: انگار نمیخواهی با شیخ نماز بخ
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
تو از چی دلخوری پَرو نمیشه ریخت توو بالشای آجری ●♪♪ ♥‿♥ ♪دلت گرفته و تفنگ سَرپُری از چی دلخوری ●♪♪ ♥‿♥ ♪نه گریه داری و نه میشه خنده رو کشید به صورتت !!!♪ ♥‿♥ ♪گذشته هات هنوز نمیره توو کَتت بغضِ عادتت ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من سفید دنیام سیاه الله دل نمیشه سر به راه !!!♪ ♥‿♥ ♪الله تنها توو انبار کاه هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه ●♪♪ ♥‿♥ ♪الله جونم آلودست ببخش دائم بهم زدن رو دست ببخش ♫♪ ♥‿♥ ♪الله من اصن آدم بده لااقل تو مثل آدم مُر
خدایا عزیزِ جونمو سرد کن 
من تحمل ندارم
بهم گفت هی سرمو میکنی زیر آب تا دارم خفه میشم میاری بیرون. آره منِ عوضی همینم. 
باید میذاشتم بره دنبال زندگیش .
 
بدبخت شده بودم بیچاره شده بودم در به در شده بودم ؟
حداقل اون موقع میگفتم نمیخواد خودش خواسته شاید بی من راحتتره حالا چی 
دوباره دارم براش میمیرم برمیگردیم به عقبی که ازش فرار کردیم . که ترس داشت که بدبختی داشت .
برش گردوندی که چی . بچه داشت میکَند و میرفت . برش گردوندی که چی
بمیر عشقته . 
احسانِ
ما توی این دنیا داریم یه قول دو قول بازی می کنیم 
وقتی به پایان زندگی فکر می کنم این دنیا برام بی ارزش میشه
خدایا منو ببخش گاهی اوقات بی تاب میشم. اصلن بزار همه هر چی می خوان بگن
بزار مسخرم کنن بزار منو کوچیکم کنن .این دنیا مگه چند روزه .الان نگاهای همه برای قشنگ تر شده.میدونم جز خدا برای هیچ کسی عزیز نیستم(از خودم تعریف کنم :دی)
+روزای خیلی بدی بود. خدایا منو ببخش
چو دل بر دیگری بستی! نگاهش دار، من رفتم!
چو رفتی در پی دشمن! مرا بگذار، من رفتم!
پس از صد بار که جانم را سوزانیده ای از غم
چو با من در نمیسازی مساز، این بار من رفتم
کشیدم جور و می گفتم : ز وصلت بر خورم روزی
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار ، من رفتم
ز  پیش دوستان  رفتن نباشد  اختیار  دل
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم!
چو دل پیش تو ماند گواهی چند بر گیرم:
کزین پس با دل گمره ندارم کار،  من رفتم
ترا چندین که با من بود  یاری ، بندگی کردم!
چو دانستم
چو دل بر دیگری بستی! نگاهش دار، من رفتم!
چو رفتی در پی دشمن! مرا بگذار، من رفتم!
پس از صد بار که جانم را سوزانیده ای از غم
چو با من در نمیسازی مساز، این بار من رفتم
کشیدم جور و می گفتم : ز وصلت بر خورم روزی
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار ، من رفتم
ز  پیش دوستان  رفتن نباشد  اختیار  دل
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم!
چو دل پیش تو می ماند گواهی چند بر گیرم:
کزین پس با دل گمره ندارم کار،  من رفتم
ترا چندین که با من بود  یاری ، بندگی کردم!
چو دانس
گاهی کار اشتباهی می کنی و پشیمان می شوی. شاید راه جبرانی باشد برای جبران این اشتباه. اما گاهی این اشتباه را تکرار می کنید. بارها تکرار می کنی. در این صورت چطور ممکن است راهی برای جبران اشتباه وجود داشته باشد؟
دلم می خواهد به او بگویم من را ببخشید به خاطر تکرار اشتباهم. ناراحت نباشد به خاطر ناراحتی که من برای او پیش آوردم. می دانم اشتباه می کنم. می دانم آخر هر اشتباهم به بد سرانجامی می رسد نمی دانم چرا هی تکرارش می کنم. امیدوارم او انقدر بزرگوار و
دو روز پیش سه کلاس سنگین در دانشگاه داشتم که وسطی حضور غیاب نداشت. اولی را نرفتم چون استاد سخت گیر نبود و تاثیری روی پایان ترمش نداشت هرچندغیبتم را خوردم. سومی را زنگ زدم از دوستم بپرسم تشکیل می شود دانشگاه بیایم یا نه که گفت استاد همان استاد اولیست احتمال حضور غیاب مجدد با توجه به یک بار حضور غیاب کردنش اگر صفر نباشد نزدیک به آن است همین شد که آن را هم نرفتم. در بیرون دانشگاه جای دیگری کلاس می رفتم که انجا یک هفته ای بود تمام شده بود و کلاس هنر
محرم های پیش بیشتر حواسم بود، از روزها قبل از آمدنش، حواسم بود به دیدنی ها، شنیدنی ها، خواندنی ها، خوردنی ها. 
صبح که خبر رفتن مهدی شادمانی را شنیدم و رفتم متن هایش را خواندم نشستم و به حال خودم زار زدم، چقدر خدا دوستش داشت که انقدر طیب و طاهر شده بردش پیش خودش، چقدر نگاهش وسیع شده بود و چه خوب موقعی خودش را رساند به کاروان کسی که عاشقش بود.
به خودم آمدم و دیدم امسال یکدفعه چشم باز کرده ام و دیدم محرم شده، تا همین یک هفته قبلش اصلا از خودم راضی ن
این یادداشت یک دلیل طولانی دارد: اعتقاد به انفجار، به عصیان، به بدی و ناهمواری آدمیزاد، به حقانیت عطش، حقانیت شر، به حماقت و امید من*، به عشق تو، بله، به‌هرحال کلمه‌ی عشق، کلمه‌یی که از آن می‌ترسم و متنفرم، عشقی که در توست، که در من است، و بی هیچ باوری، و پر از باور، می‌توان آن را گفت، نوشت، این همان ویرانه‌یی ست، که از آبادترین آبادیِ ساختِ آدمیزاد، خواستنی‌تر و خرم‌تر است. دیگر چه بنویسم؟ دو کلمه، چند کلمه، یک نفس، یک بو، صدایی از رهای
من عاشق شدم وگرنه این بی قراریم دلیل دیگری ندارد. من عاشق شده ام وگرنه این هوس ناتمام حرف زدن با محدثه چیست؟! من عاشق شدم وگرنه این دلیل خوشحالی، این میل بوسیدن برای چیست؟! من عاشق شدم و دیگر نه می خواهم و نه می توانم باز گردم به تنهایی خویش، محدثه من، این بینوا عاشقت را در تنهایی خود جا می دهی؟! از من دور هستی و خداوند در فکر است که تو را چگونه خلق کرده است که بنده سر به راهش را اینچنین از او غافل کرده ای. باز می گویم: دوستت دارم. با اینکه نوشتنش ه
همین‌طوری یاد قبل‌ترها افتادم. میگم اینکه قبلا همه‌ش به آینده فکر می‌کردم و جدیدا فقط یاد گذشته می‌کنم معنی خاصی نداره به نظرت؟
سال‌ها، از ابتدایی تا دبیرستان، تو مسابقات احکام شرکت می‌کردم، رشته‌ی موردعلاقه‌م. خیلی خوب می‌فهمیدمش. حافظه‌م دچار مشکل شده، ولی فکر می‌کنم هیچ‌وقت به مرحله‌ی استانی نمی‌رسیدم، یا شایدم از استانی بالاتر نمی‌رفتم. تا اینکه تو سال آخر، چهارم یا به عبارتی پیش‌دانشگاهی، تو سه تا رشته‌ی احکام، نهج‌البل
از کجا آمد دوست ؟خبری داد به من باد صباح
ز فراق شمس از مولانا
دل اندوه تپید 
و ضمیر آشنای یک پیر ، برنا شد
در نگاه پسری چشم سیاه
مگس شهوت به تکاپو اقتاد 
و بلندای محبت به زمین های پر از آفت عشق کرد سقوط
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی یک باغ
حوریان رم کردند‌ !
و به دنبال غلامی پی اندیشه ی کامی از او 
عارفی زیر درخت ملکوت
در خیال دختری در دوزخ میشد لخت 
در کنار رودی
پسری لب های خود را در آب می بوسید
دختری در پس یک کوه با خود تنها
دوستی با تن خود را
خب امروز ساعت 5/30 رسیدیم به مشهد من صبح توی سوئیت موندم خاله با مادر با زینب و فاطمه زهرا رفتن حرم  بعد  ظهر من رفتم توی شهر دنبال شارژر چون شارژرم رو یاد کرده بودم بعد هر جا رفتم گیرم نیومد  بعد گفتم برم حرم شاید بعدش پیدا کنم رفتم حرم هم نماز خوندم هم رفتم کنار ضریح دعا کردم خیلی دعا کردم اون لحظه حال خوبی داشتم ...
خدایا شکرت....
امروز به اندازه ی دیروز خوب نبودم. کمتر کار کردم اما تا ساعت ۱۲ بیدار میشینم به کار. امروز تا الان فقط کتاب خوندم از الان به بعد خورده کاریامو انجام میدم. عصرم رفتم بیرون خرید. یه مانتوی معمولی البته پاییره شد چهارصد تومن :/ خیلی معمولی بودا هرچند سادست و من دوسش دارم اما خب. بیخیال  فردام قراره با مهسا و ساجده بریم بیرون واسه همون رفتم لباس خریدم چون لباس گرمام همه شمالا و نیاوردم هیچی. هوام خب حسابی اینجا سرده. همین کم حرفی منو ببخش. نمیدونم چ
تغییرات هورمونی در من اینطوره که 7ماه شب و روز هورمون های بدنم در حال تغییر هستن
دکترا میگن!من که سر در نمیارم و دلیل این همه بی قراری منن
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
تو جمع نشستم ولی نمیتونم افکارم و کنترل کنم!
هربار هم داروهام عوض میشه این تغییرات بدتر میشه!
الان تمام بدنم گورگرفته و انگار حرارت میخواد از سرم بزنه بیرون!!!!
دکترا برام ارامبخش مینویسن
ارام بخش ها اثر مخرب تری دارن انگار!
آرومم میکنن بی حوصله ام ولی تو بی حوصلگی بازم خودم ن
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یاصاحب الزمان ارواحنافداه♥️
یاصاحب الزمان عادت کرده ایم به نبودنت،به شکستن دلت...!!!
عادت کرده ایم که هرروز از شیطان پیروی کنیم و از شما غافل باشیم!!!
عین بچه های کوچک نمیفهمیم که اگر میدانستیم الان شما در کنار ما بودین..!!!
نه حوصله صبح زنده داری داریم و نه حوصله درد و دل باشما!!!
یادمان رفته کی هستیم،ازکجاآمده ایم،درکجاییم و به کجا میرویم...
یادمون رفته شما کی هستین!!!
یادمون رفته داریم چیکارمیکنیم،بندگب شیطا
به نام خداوند مردان پاک
بود آفریننده ی آب و خاک
خدایی که جز او خدایی نیست
بگو آفریننده جز او کیست؟
خدایا گناهانانمان را ببخش
که این بی حواسیمان را ببخش
تو پوشنده و من پر از عیبها
از عنایات تو من بُوَم زیبا
سلام 
در این وبلاگ ان شا ءالله قرار است با زندگی دلاورمردانی زندگی کنیم که زندگی را فدای دینشان کردند و زندگی ابدی را در شادی و اطمینان از رستگاری بدست آوردند
این دلاورمردان شهدا هستند
علی الخصوص شهید رسول خلیلی رفیق جینگ ما
و دوبیتی در وصف
بر من ببخش این سکوتم را. اگرچه مرده باشی یا ک زنده اما جنازه وار، افتاده در کنجِ تاریکِ دست نیافتنی ـت و بی صدا بقا می کنی و بر جهان دورت هیچ از خود اثر نمی گذاری. بر من ببخش اگر این بار بی تفاوتم. ک دنبالت نمی گردم، نامت را توی صورت آدم ها فریاد نمی زنم. ببخش اگر فکر می کنی، آن چنان با هم غریبه ایم ک دیگر تحریک نمی شوم. باید بدانی ک من پیش تر، برای شنیدنِ کوچک ترین نجوا از جانبت، از تمامِ وجود و احساسم و هر آنچه ک می شود آن را کلمه کرد، پیش تر به تو گ
بر من ببخش این سکوتم را. اگرچه مرده باشی یا ک زنده اما جنازه وار، افتاده در کنجِ تاریکِ دست نیافتنی ـت و بی صدا بقا می کنی و بر جهان دورت هیچ از خود اثر نمی گذاری. بر من ببخش اگر این بار بی تفاوتم. ک دنبالت نمی گردم، نامت را توی صورت آدم ها فریاد نمی زنم. ببخش اگر فکر می کنی، آن چنان با هم غریبه ایم ک دیگر تحریک نمی شوم. باید بدانی ک من پیش تر، برای شنیدنِ کوچک ترین نجوا از جانبت، از تمامِ وجود و احساسم و هر آنچه ک می شود آن را کلمه کرد، پیش تر به تو گ
پنج سالشه! شهریور ۹۳ عروسی مهرنوش و بابک (مامان و بابای مارال) بود که خاله م برامون از یزد اوردش
یه پیشی کوچولوی پشمالو و نباتی
داییم گفت ماده ست و ما اسمشو گذاشتیم «ملیحه»
کمی که گذشت فهمیدیم نره ولی اسمش چیزی نبود که بتونیم عوضش کنیم پس دیگه جای ملیحه خانوم، آقا ملیحه بود
من اون سال کنکور داده بودم و تا بهمن پیشش بودم
بعد رفتم دانشگاه و ملیحه موند تو خونه
دلم براش تنگ میشد 
علی ازش برام میگفت همیشه
علی هم که از دو سال پیش دیگه تو خونه نبود و م
هوالمحبوب
محبوب ازلی و ابدی سلام.
امروز مرا ببخش، بیشتر از دیروز و هر روز دیگری، برای تند‌زبانی‌هایم، برای دل شکستن‌هایم، برای بی‌پروایی‌هایم، برای دروغ‌هایی که گفته‌ام، برای تمام منم‌منم کردن‌هایم، برای تمام لحظاتی که ناخواسته دلی را رنجاندم، برای تمام نه‌های ریز و درشتی که گفته‌ام. مرا ببخش و بیامرز.امروز بیشتر از هر روزی به بخششت محتاجم. حتی تمام کسانی را که مرا رنجانده‌اند را نیز ببخش، حتی تمام کسانی را که آزارم داده‌اند را،
سلام
امروز هم طبق برنامه پیش رفتم.
به کارهام رسیدم.
مطالعه کردم. 
پیاده روی رفتم.
یه هدیه برای خودم خریدم.
غذای خوب خوردم.
چای و میوه خوردم.
ظاهرا همه چی عالیه.
ولی یه دفعه دوباره دلم گرفت. این بار یاد پدرم افتادم.
هیچکس نمیتونه برای یه دختر جای پدرش را پر کنه. هیچکس.
همیشه فکر میکنم اگه پدرم بود زندگی من الان چجوری بود؟
اگه پدرم بود همیشه مواظبم بود، هوامو داشت.
اگه پدرم بود من انقدر ترسو نبودم، اضطراب جدایی نداشتم.
اگه پدرم بود کسی جرات نداشت اذ
هوای دلت که میگیرد ، در انتظار دستی مینشینی که بیاید برای به آغوش کشیدنت
غافل ازینکه... این روزها... هر دستی که به سمتت روانه میشود...
برای محکوم کردن توست... برای نشان دادن تنهایی ات به این جهان...
با دستهایشان تورا نشانه میگیرند... و نشانت میدهند که هرآنچه بافته ای، خیالی بیش نیست...
.
انتظار نداشته باش وقتی عصبانیتت داره دفتر احساستو خط خطی میکنه، یه جفت دست... آروم و بی صدا... فقط و فقط برای آروم کردن تو از آسمون برسه...
.
حواست باشد... دلدادگی تاوان دا
راستش را بخواهید شاید اصلا از این مطلب خوشتان نیاید چرا که این مطالب تمرینی برای نویسندگی هستند که امیدوارم بتوانم به نویسنده بهتری تبدیل شوم.
حال من خواهان آنم که جمله ای ساده را به حالت های زیباتری در بیاورم و این کار تمرینی برای نوشتن داستان هایم خواهند شد.
1- من به مهمانی رفتم.
2-من با پدرم به مهمانی رفتم.
3-من دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
4-من با خوشحالی، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
5- من همچون گلی با ادب، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
6-با
‏اعصابم از این خورده چرا بهت دادم وقتی لذتی نداشت برام مگر لذت سرکشی؟شاید برای همینش می‌ارزید!استاد گفت تو بازی دست نبر.
دیگر میلی به ح ندارم. دلش می.خواست به خانه‌اش بروم که رفتم و او رفت و گرم زندگی شد و من این روزها گوش شیطان کر ...
هیچ میلی و عشقی نیست، منم در جزیره‌ای ساکت و متروک فقط باید جدی‌تر بشوم.
+من آدم کینه ای نبودم.همیشه سعی کردم ببخشم.هرچند هیچ وقت هم از یادم نمیره برخوردایی که با من شده بود رو.
و هیچ وقت هم عذرخواهی نکردند هیچ کدموشون که شاید امیدی ه بخشیده شدن باشه.
شب نوزدهم شب قدر موقع دعاهام به خدا گفتم نمیبخشم دختره رو .تهمت بزرگی بود خیلی بزرگ و سنگین
امشب هم میگم شب آخر هم میگم.همیشه میگم.
+ سه ماه پیش یه حرکت بچگانه انجام دادم و دوستمو ناراحت کردم.ولی ازش عذرخواهی کردم و دلایلم برای اون کار هم براش توضیح دادم.
ولی نخواست قبول
سلام دوستان
پسر 30 ساله ای هستم، من یه مشکلی که دارم اینه که پشت کمر من خیلی جوش میزنه، نه جوش ساده، جوش بزرگ مثل کورک که سفت و دردناک هم هست، بعد از چند روز از بین میره ولی دوباره میاد.
طب سنتی رفتم، گفتن حجامت کن سالی 2 بار، بعد از حجامت تا 1 ماه عالی بود، ولی بعدش دوباره اومد، وزنم از نود رسوندم به هفتاد، اندازه دور کمر مناسب شد ولی باز هم تاثیری نداشت، عرق کنگر خوردم غذاهای گرم مثل سیب زمینی، سس، گوشت گوسفند و خرما رو حذف کردم، ولی تاثیر محدود
با سلام
روزی دو سه بار به مرگ فکر میکنم و حالم بد میشه و یاد خالم اینا افتادم که رحمت خدا رفتند و الان یه نفر داره زمینشون رو میسازه. انگار اصلا تو این دنیا نبودن. این شده یه عامل بازدارنده برای من. تو نت خوندم که اگه به فبرستان سر بزنید و راه برید بهتر میشید. دیشب رفتم سر زدم ولی زیاد اثر نداشت و دوباره اون حالت برگشته.
یاعلی
سلام مهربون ترین خدا 
امروز لیلا زنگ زد گفت چنور دستگاه GPS ت رو لازم داره هیچ کدام از دستگاه های اداره نیستن 
منم گفتم باشه مشکلی نیس من کمی میوه بخرم ، میرم خانه ، بیاین اونجا ازم بگیرید 
یاد روزی افتادم که تازه نقشه کشی یاد گرفته بودم 
ولی gps نداشتم 
از معاون اداره GPS خواستم گفتم پول در آوردم 
یکی میخرم فعلا پول ندارم ، ندادن بهم...تا رفتم حساب شرکت رو فعال کردم 
و از حساب شرکت یه GPS خریدم. 
خب خیلی دلم شکست چون نقشه بردار های قبل حتی از کامپیوت
امروز چندبار رفتم توی برنامه ی lichess که بلکه حریفی چیزی پیدا بشه یکم بازی کنم قوی بشم ولی خیلی منتظر شدم و کلی هم آدم توش بود ولی هیچکس نیومد باهام بازی کنه :( والا خر من از کرگی دم نداشت حالا چه توی دنیای واقعی چه توی دنیای مجازی. از خیر شطرنج آنلاینم گذشتم.
به مدد حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ مشکلی در صفرا، کلیه ها و طحال وجود نداشت سه دکتر رفتم که هیچ کدام نگفتند چه کار کن تا دردت خوب شود! از آخر طب اسلامی به دادم رسید و با یک روش ساده الان هیچ دردی ندارم .
اگر درد داشتید حوله داغ کنید و روی درد بگذارید و با روغنهای طبع گرم مثل زیتون، کنجد ماساژ دهید.
طب مدرن چیزی جز دردسر ندارد.
 
١-
اح اح اینو!!!
خوب یا درست و حسابی بذار یا درست و حسابی بردار!!
این کلاس گذاشتنا دیگه چیه عمو؟!
اصلا میزنم شبکه دیگه که نبینم اون ادا اطوارت رو!!
٢-
مطالعه برام سخت شده بود
چشم پزشک رفتم برام عینک ته استکانی نوشت! خخخ
توصیه کرد چون نزدیک بینیت فقط مشکل داره عینکی رو انتخاب کن که رو قسمت جلوی بینیت قرار بگیره
نزدیکو با اون ببینی، دور رو از بالای عینک
٣-
وای خدای من!!
یهو یاد اون بنده خدا افتادم!!
بنده خدا! هر کجا هستی منو ببخش!
قربون اون نگاههای بالا
در کودکی عاشق بادکنک بودم امکان نداشت با پدر و مادرم به سوپر مارکت بروم و برای بادکنک پا زمین نکوبم اولین بادکنکی که داشتم را همان روز اول در دست هایم گرفتم و محکم بغلش کردم... ولی ترکید... فهمیدم همان اول نباید خیلی دوست داشتنم را نشان بدهم.
نباید خیلی محکم بغلش کنم طاقتش را ندارد می ترکد!! بادکنک بعدی را بیش از حد بزرگش کردم ظرفیتش را نداشت... آن هم ترکید... فهمیدم نباید چیزی را که دوست دارم بیش از حد بزرگش کنم
بادکنک بعدی را که خریدم حواسم بود... ن
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
+کراش؟
-نه تو بگو جذاب دست نیافتنی
***********
این متنه هم قشنگ بود خوشم اومد ازش-_- نویسنده ش رو فعلا نمیدونم
در کودکی عاشق بادکنک بودم
امکان نداشت با پدر و مادرم به سوپر مارکت بروم و برای بادکنک پا زمین نکوبم
اولین بادکنکی که داشتم را همان روز اول در دست هایم گرفتم و محکم بغلش کردم... ولی ترکید...
فهمیدم همان اول نباید خیلی دوست داشتنم را نشان بدهم.
نباید خیلی محکم بغلش کنم طاقتش را ندارد می ترکد!!
بادکنک بعدی را بیش از حد بزرگش کردم ظرفیتش را نداشت...
من پس از رفتن‌ها،‌ رفتن‌ها،با چه شور و چه شتاب،در دلم شوق تو،اکنون به نیاز آمده‌ام!داستان‌ها دارم؛از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو.
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو.
بی تو می‌رفتم، می‌رفتم، تنها، تنها،
و صبوریّ مرا کوه تحسین می‌کرد.من اگر سوی تو برمی‌گردم،
دست من خالی نیست!کاروان‌های محبت با خویش، ارمغان آوردم!
یاهو
یکی از دردناکترین حس هایی که دارم بخاطر اینه که روزهای آخر که آقاجون توانش رو از دست داده بود و حتی با عصا تعادل نداشت و زمین می خورد همه ما خشکمون زده بود و فقط چشم هامون پر از اشک میشد. می ترسیدیم بهش نزدیک بشیم. میترسیدیم دستش رو بگیریم جز فاطمه که دل قوی تری داشت. داشتیم می دیدیم که داریم از دستش میدیم. از طرفی هیچ کس دوست نداشت ببینه پیر فرزانه مون چقدر تحلیل رفته.هیچکس طاقت دیدن زوالش رو نداشت از بس که با شکوه ایستاده بود همیشه. از بس ک
یا ابصرالناظرین
میل دارم که بنویسم چقدر تو را وقتی دارم چیزی کم ندارم
میل دارم بنویسم چقدر دلم تو را این شبها صدا میزند
ببخش بر من اوقاتی را که به غفلت از تو میگذرد
ببخش شبهایی را که میتوانستم پای سجاده باشم و العفو بگویم ولی پای موبایل نشستم و به "یاالله" بسنده کردم...
نگذار حداقلی بمانم
نگذار این درد که بر پیکره ام افتاده هیچ گناهی را ازم پاک نکند. این خیلی بی انصافیست. من که باورش نمیکنم. میخواهم به رحمتت امیدوارتر باشم تا این حدیث که سندیت ا
مناجات با حضرت حق
 
یا رب مرا ز فضل تو بر مصطفی ببخش
یا رب مرا به پادشه لافتی ببخش
یا رب مرا به عصمت خیرالنسا ببخش
یا رب مرا به خون دل مجتبی ببخش
یا رب مرا به خسرو گلگون قبا ببخش
یا رب مرا به عابد بی اقربا ببخش
(یا رب مرا به حضرت زین العبا ببخش)

ادامه مطلب
من پس از رفتن‌ها،‌ رفتن‌ها،با چه شور و چه شتاب،در دلم شوق تو،اکنون به نیاز آمده‌ام!داستان‌ها دارم؛از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو.
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو.
بی تو می‌رفتم، می‌رفتم، تنها، تنها،
و صبوریّ مرا کوه تحسین می‌کرد.من اگر سوی تو برمی‌گردم،
دست من خالی نیست!کاروان‌های محبت با خویش، ارمغان آوردم!
[ قصیده‌ی آبی، خاکستری، سیاه - حمید مصدق ]
شاید باورتون نشه (چون خودمم هنوز باورم نمیشه) ولی یه هفته مسافرت بودم.کجا؟شیرازخیلی خوش گذشت.تو شهر گشتم،یه جا کار داشتم رفتم انجام دادم و کلی چیز یاد گرفتم.با اتوبوس رفتم و پدر خودمو درآوردم و به راحتی با قطار برگشتم.توصیه میکنم مسیرهای 1200 کیلومتری رو با اتوبوس نرید:)از شیراز هم که برگشتم مامانم مشهد بود و رفتم اونجا.کاراشو انجام داد و منم رفتم تو شهر گشتم و برگشتیم خونه.دو روز تا لنگ ظهر خوابیدم و از فردا فصل جدیدی از زندگی رو شروع میکنم.به
مناجات با حضرت حق


 

یا رب مرا ز فضل تو بر مصطفی ببخش

یا رب مرا به پادشه لافتی ببخش

یا رب مرا به عصمت خیرالنسا ببخش

یا رب مرا به خون دل مجتبی ببخش

یا رب مرا به خسرو گلگون قبا ببخش

یا رب مرا به عابد بی اقربا ببخش
یا

یا رب مرا به حضرت زین العبا ببخش


ادامه مطلب
اشک واپسین
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امیر درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
ادامه مطلب
امرو رفتم بیرون نون بخرم...تو راه برگشت بودم یکی افتاد دنبالم
من..خاک عالم این کیه*سرعت تند شد*
 به در خونه رسیدم زنگ زدم کسی با نکرد
سریع کلیدو دراوردن رفتم تو درو بستم یه پوفففف گفتم
رفتم داخل خونه صدای در اومد
طرف...واکن
من...شما؟
طرف...من منم واکن
من...گذاشتم*ملت روانی شدن*
طرف دوباره زنگ زد
ادامه مطلب
لطف تو یارب! ازل است و ابداین منم و این گنه بی‌عددروی سیه، بار خطا، فعل بد   نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمدتشنـه لبم آب حیاتم بده    غرق گنـاهم حسناتم بدهاز کرم خویش نجاتم بده    اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمدبنده ولی بنـده شرمنده‌ام    رو سیه و زار و سرافکنده‌امباز به سوی تو پناهنده‌ام     ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمدآمده‌ام تا کـه قبولم کنی    وصل به اولاد رسولم کنیسائل زهرای
امرو رفتم بیرون نون بخرم...تو راه برگشت بودم یکی افتاد دنبالم
من..خاک عالم این کیه*سرعت تند شد*
 به در خونه رسیدم زنگ زدم کسی با نکرد
سریع کلیدو دراوردن رفتم تو درو بستم یه پوفففف گفتم
رفتم داخل خونه صدای در اومد
طرف...واکن
من...شما؟
طرف...من منم واکن
من...گذاشتم*ملت روانی شدن*
طرف دوباره زنگ زد
ادامه مطلب
درجه ابهام: 4 از 4
شب بود. تاریک در خیابانی بی انتها در روی خط ممتد ایستاده بودم، هیچ ماشینی در خیابان نه پارک شده بود و نه حرکت میکرد. خیابان پیاده رو نداشت. در دو طرف خیابان دیوار بتنی کشیده بودند...
در دو لاین خیابان حرکت بود اما ماشین نبود، فانوس هایی بودند که معلق روی هوا حرکت میکردند... بدون آن که کسی آن ها را در دست داشته باشد خودشان خود را در دست گرفته بودند و میرفتند...
روی خط ممتد شروع به پیاده روی کردم، رفتم و رفتم و رفتم، چراغ بود و دیوار ب
هیچ حبیب زنگ زد رفتم اونجا اول رفتم تسویه حساب کردم از لحاظ مالی یک ماهی رو که اصلا حساب و کتاب نکردن من گفتم اوکی ! ۲۷۰ هزار تومن پول از وسایلی که آورده بودم رو پرداخت کردم بعد با حبیب در مورد زبان حرف زدم و از اونجا اومدم بیرون رفتم پیش دفتر کار ابی سیف یه کم پیش ش مونده آن و الان هم جوایز شدم و اینستاگرام و توییتر رو نصب کردم
بچه فقیر پول آنچنانی نداشت شغل درست و حسابی ای نداشت
آینده ی معلوم و صاف و زلالی نداشت
خانه و ماشین و دیگر اسباب زندگانی نداشت
حتی بیچاره قیافه ی آنچنان جذابی نداشت
پولی برای خرید کادوی تولد و ولنتاینی نداشت
گاهی کارگری میکرد از بدن درد آسایش جانی نداشت
سختی فراوان کشیده بود امتحان آسانی نداشت
پشتش بابای پولداری نبود جز خدا پشتیبانی نداشت
بچه فقیر چیزی نداشت اما دختری را از ته قلبش دوست میداشت
در باغچه ی قلبش هر روز برایش گل محبت میکاشت
از
امروز از کلاس برمیگشتم 
یهو از جلو بیمارستانی رد شدم‌ که ننه اونجا بود 
رفتم‌ داخل که‌ برم مثل همیشه بهش سر بزنم ببینم‌‌‌ امروز ناهار خورده یا نه 
رفتم 
جلو در ورودی گل میفروختن
یاد ننه افتادم 
یاد جمله ای که میگفت اگر برام‌ گل بیاری خوب میشم 
لبخند زدم‌
رفتم‌ یه گل خریدم و خواستم‌ برم‌ ملاقات.‌ ساعت ملاقات نبود اما‌ نگهبان اونجا منو خیلی دیده‌بود , فکر کرد اومدم‌ بجای مامان وایسم‌ پیش ننه که مامان‌بره خونه 
درو برام‌ باز کرد اما
غیر وقت گذرانی با مهمون کوچولومون، یعنی بچه خواهرم که مامان باباش سر کار بودند، سعی کردم از اپلیکیشن‌های کتاب‌خوانی کتاب مجانی گیر بیاورم. صدایم کمی رنگ گذشته را گرفت و بعد مدت‌ها حمام رفتم اخر شب که اگر ماسک ماست و روغن زیتون نزده بودم باز هم نمی‌رفتم. رفتم و آن داخل و در میان کاسه های آب جوشی که روونه خودم میکردم جسمم التیام می‌یافت
غیر وقت گذرانی با مهمون کوچولومون، یعنی بچه خواهرم که مامان باباش سر کار بودند، سعی کردم از اپلیکیشن‌های کتاب‌خوانی کتاب مجانی گیر بیاورم. صدایم کمی رنگ گذشته را گرفت و بعد مدت‌ها حمام رفتم اخر شب که اگر ماسک ماست و روغن زیتون نزده بودم باز هم نمی‌رفتم. رفتم و آن داخل و در میان کاسه های آب جوشی که روونه خودم میکردم جسمم التیام میافت
رفته بودم داروخانه شماره دو هلال احمر، باید دارویی خاص را می‌گرفتم، شماره‌ام 131 بود و حدود 35 نفر جلویم بودند. نشستم روی صندلی‌های انتظار، هیچکس حس صحبت با بغل دستی‌اش را نداشت، پیرمردی کنار من نشسته بود، هر شماره‌ای را که بلندگو می‌خواند نگاهی به من می‌کرد و می‌گفت شماره من بود؟ و من باید می‌گفتم نه پدر جان!او چند شماره بعد از من بود و گوش‌هایش خیلی سنگین بودند.نیمی از مراجعین مثل من شهرستانی بودند، از شهرهای کوچک و دورشان آمده بودند ک
امشب به زحمت خودم را قبل از ساعت ۱۰ به بیمارستان رساندم تا ننه را بعد از دو سه روز بستری بودن ملاقات کنم. در بخش زنان اجازه ورود نمیدادند، با مسئول و رئیس بخش صحبت کردم اما با احترام گفتند که بخش زنان است و غیرقانونی، و من هم تابع قانون!
ننه با پا دردی که داشت، خودش را تا دم در رساند، عمه با صندلی چرخدار او را تا دم در مشایعت کرد. همانطور که قربان صدقه میرفت، گفت:چرا انقدر لاغر شدی؟ چرا انقدر رنگت زرد شده دردت به جونم؟
من هم قربانش رفتم، قلبم را ک
بسم رب الرفیقمضی الزمان و قلبی یقول انک آتی..{زمان گذشت ولی قلبم می‌گوید که تو می‌آیی}سعدیپ.ن شب دوم از حس رنجورِ «بی چارگی».کاش بودی تا کمی حرف می زدیم. خلاء نبودت هر روز بزرگ تر و بزرگتر میشه و نفس کشیدن رو برام سخت کرده. درد دل کردنم رو از عوارض "بی تو بودن" حساب کن. بنظرم "بی تو بودن" خیلی مسخره است. اما دستم از واژه ها خالیه، درست مثل امروز؛ امروز هم وقتی میخواستم تووی پیاده رو جلوی اشک هام رو بگیرم هم دستم خالی بود!دیشب داشتم به این فکر میکرد
روز جمعه بدجوری حالم بد بود توی بارون رفتم پیاده روی
از ساعت 12 تا 5 عصر یه جاهایی رفتم که شاید هیچکسی از مردم اینجا باورش نشه بشه پیاده رفت
برگشتنی دوتا رنگین کمان (روی هم ) بینظیر تشکیل شده بود 
توی شلوغ ترین خیابان مشغول دیدن این صحنه زیبا بودم که یه .... افتاد دنبالم
هرچی مسیرمو عوض کردم فایده نداشت
بار آخر بهش گفتم بیای دنبال من میزنمتااااا
باور نکرد، منم بی اعصاب!!!یه آپ دولیو چاگی خوشگل زدم تو پاش در حدی که پای خودمم درد گرفت
معلوم بود خیلی
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم ، هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.
قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم.
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شما
مورد داشتیم که عصبانیت و دعوا و خشونتِ یه نفر ، محبت تعبیر شده . یعنی طرفش هرچی "سعی" کرده که خیال کنه اون شخص ازش بدش میاد و متنفره نتونسته . و همه ی رفتار بدش رو مصداقِ "اگر ظرف مرا بشکست لیلی" تلقّی می کرده . از اون طرف خداوند هرچی ما رو مورد ابتلا قرار می ده و خودش هم مدام بهمون تذکر می ده که "هرکه در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند " باز هم باورمون نمیشه و باید "سعی" کنیم که بپذیریم همه ی این ها از سر محبته ...
++ یا ستّار العیوب ... اگر تو ن
وقتی مشکلاتم خیلی زیاد میشه یه چی یادم میفته... 
خیلی ازت دور شدم...
یاد هفت سال پیش افتادم... شبی که مشکلات خیلی بهم فشار اورد و اون کار احمقانه رو انجام دادم تگر لطف تو نبود الان تو برزخ بودم و پوستم کنده شده بود
نذار اون تصمیم احمقانه به مغزم خطور کنه 
من و بغل کن... 
کتاب قشنگت و تو دستم میگیرم و حرفات و میشنوم... 
تو هم حرفای من و میشنوی؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
تحبس الدعا شدم... 
خودت میدونی پوستم کنده شد تا پیدات کنم تا عاشقت بشم تا
دانلود آهنگ جدید آرون افشار رفتم که رفتم
سورپرایز دیگر از وب سایت فاز موزیک اینبار دانلود آهنگ رفتم که رفتم / خداحافظ رفیق بغض و آوار از خواننده محبوب این روزای کشور آرون افشار (با همکاری شرکت آوای فروهر )
ترانه : مرتضی قلی ; آهنگساز : آرون افشار
Download New Music : Aron Afshar – Raftam Ke Raftam In Fazmusics

ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید آرون افشار رفتم که رفتم
سورپرایز دیگر از وب سایت فاز موزیک اینبار دانلود آهنگ رفتم که رفتم / خداحافظ رفیق بغض و آوار از خواننده محبوب این روزای کشور آرون افشار (با همکاری شرکت آوای فروهر )
ترانه : مرتضی قلی ; آهنگساز : آرون افشار
Download New Music : Aron Afshar – Raftam Ke Raftam In Fazmusics
 
 
ادامه مطلب
                                        به نام خدا
سلام                              
پیشنهاد می کنم خدایا ببخش محمود کریمی را گوش دهید .
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
دیروز این متن رو توی کانال سوته دلان خوندم و من رو به فکر فرو برد...
امروز صبح که داشتم با طاها سر مشق نوشتن بحث میکردم یهو یاد این متن افتادم...
اولش گفتم واقعا این موضوع اهمیت داره که من دارم بخاطرش طاها رو ناراحت می کنم؟
بعد گفتم اصلا چی توی این دنیا ارزش این رو داره که بخاطرش بحث کرد...
بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که من هنوز به لطافت نرسیدم و باید هرجور شده این لطافتی که آیت الله فاطمی نیا گفتند رو توی خودم ایجاد کنم...
پس خودم رو آروم کردم ،یهو
امروز روز خوبی نبود.راستش را بخواهی خوب بود اما تا بعد از ظهر... درست زمانی که احساس کردم از من دلگیر شدی دنیا برایم جهنم شد.به قول شاعر:من همانم که تو دلگیر شوی می میرد...گلی آقای مهربانم،عزیز تر از جانم،پاک کن غم های درون سینه ات را از من...گلی خانم رو ببخش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها